زرتشت پیامبر اجتماعی جهانشمول
iran
iran

۷) فرقهً بودایی ماهایانای ژاپنی ها گئوتمه بودا را نظیر گائوماته زرتشت دارای افکار و آمال سوسیالیستی معرفی می نماید. افزون بر این که این هردو تعلیمات اخلاقی اساسی خود را بر روی سه اصل پندارنیک ، گفتارنیک و کردارنیک بنیاد نهاده اند. علاوه براین که هردو مخالف ایجاد معابدخرافه پرستی و مردم فریبی بوده اند. گفتنی است که بودا برای طبقهً برهمنان یک بیگانه محسوب می شد. معهذا گائوماته زرتشت تحت نام گئوتمهً دیگری نزد برهمنان بومی شده است. چون گئوتمه نامی که به عنوان سرایندهً قسمتی از وداها معرفی شده باید همان گائوماته زرتشت باشد چه عنوان مناسب فرمانروایی خانوادگی وی یعنی راهوگنه (کشندهً دشمن، بهرام) و همچنین لقبش یعنی انگیراس (فرد باشکوه و تنومند) به وضوح یادآور لقب گائوماته زرتشت بلند قامت یعنی تنائوکسار (یعنی دارای تن بزرگ) است. سرودهای ودایی وی از جمله درباب آگنی (آذر، ایزد آتش) و برهما ( اهورامزدا، در مقام ایزد دانایی و آتش) می باشد. تحت این نام و القاب وی در رزمنامهً بزرگ هندوان یعنی مهابهاراته نیز یاد شده است ناگفته نماند گئوتمه بودا در اساطیر به هیئت برهمنی جوان به نام َمگه (مغ) پدیدار میشود که این به وضوح تعلق وی را به طبقهً روحانیان ماد یعنی مغان آشکار میگرداند.

۸) سرانجام گفتنی است دوست وخویشاوند و نخستین حّواری بودا یعنی آناندا (ناندا, دانا به طرق مختلف) و زنش یشودهارا (دارندهً پاکی) به ترتیب مطابق با همان مدیوماه (دانای بزرگ و شایسته) پسر عم و نخستین مرید زرتشت و هووی (نیک نژاد) زن زرتشت می باشند. در خبرمولوی که زادهً بلخ بود زرتشت بودا تحت عنوان صوفی فرزانه ای به نام ابراهیم ادهم (یعنی ابراهیم بور یا بخشایشگر) ظاهر گردیده است. ابراهیم خلیل درواقع نام عبری و عربی خود زرتشت و همچنین در هیئت ابراهیم نامی بر خشثریتی (کاووس) یعنی جدّ جدّ مادرزرتشت بوده است.

۹) نام پسربودا یعنی راهوله (= روی هوره یا گرگ) با نام خورشیدچهر (تیگران) پسر زرتشت مترادف است. جالب است که در گرشاسبنامه نام پسر جمشید (موبد درخشان، منظور گائوماته زرتشت) تور یعنی گرگ آمده که که مترادف نام راهوله پسر گوتمه بوداست.

۱۰) نام ایرانی بودا یعنی بوذاسف به معنی بت شکن نشانگر گائوماته زرتشت ویرانگر معابد بت پرستی است.

۱۱) منظور از نپال زادگاه بودا که به تپتی به معنی سرزمین مقدس است در اصل همان شهر آیینی مقدس معروف غرب فلات ایران یعنی بلخ بامیان یعنی بلخ نورانی مقر حکومتی گائوماته زرتشت بوده است.

 

 

صالح قرآن وهامان تورات در اصل همان سپیتمه و زرتشت سپیتمان می باشند

در زمانی که ادیان باستانی مهّم جهان شکل می گرفت یعنی تقریباًحدود بین سالهای ۳۳۰ ۶۰۰ پیش از میلاد ایران ابرقدرت شناخته شدهً جهان بود و بدین سبب تورات و قرآن نیزنظیر تاریخ هرودوت حاوی اخبار زیادی در باب ایرانیان می باشند:میدانیم در قرآن از قومی بائده یعنی معدوم شده ای به نام عاد سخن رفته که رهبر دینی سیاسی اصلی ایشان هود نام داشته است. نگارنده را قبلاً عقیده براین بود که هود در اصل همان هوتها یعنی ایزد باران و رعد کاسیان (اسلاف لُران) بوده است؛ ولی اخیراً دلیل منطقی تری یافته ام که نظر قبلی را منتفی مینماید چه کاسیان حکمرانان بین النهرین در اواسط هزارهً دوم پیش از میلاد بوده اند و این نسبت به زمان محمّد و قرآن بسیار دوراست. ثانیاً خود نام عاد ارتباط و ترادفی با نامهای کاسی (آرمانی و خوشبخت) و لُر(نوازنده) نداشته است. ثالثاً از هود به عنوان رهبر دینی مردم عاد یاد شده، نه خدای قبیله ای ایشان؛ بنابراین بنابه دلایل آشکاری که ذیلاً شرح داده خواهد شد قوم بلند قامت عاد باید همان قوم فراموش شدهً مغان سئورومتی باشد که به همراه مادهای حکومتی یعنی آریزانتیان در اتحادیه مادها (به سانسکریت یعنی نجبای مملکت) در حاکمیت بوده اند. زیرا هم نام قوم و هم نام رهبر نامی ایشان مناسبتی تامّ با قوم عاد و رهبرشان هود(=هوم اوستا، موبد دانای نیک) دارد: چه نام قوم مغان یعنی واژهً مغ دقیقاً به لغت اوستایی به معنی انجمنی است که این از سوی دیگر معنی لفظی نام عبری عاد نیز می باشد. درکنار آن کلمات سامی هد عربی (از ریشه هدایت) و هود زبان عبری را داریم که به معنی دعا و تمجید است. بنابراین به سمت سپیتمه جمشید مغ پدر گائوماته زرتشت بلندقامت کشیده می شویم که هم منابع یونانی و هم اساطیر زرتشتی صریحاً به قامت بلند وی اشاره کرده اند. اما دو نام اساطیری لندهور (پسر خورشید) و عوج ابن عُنق (غولی که سرش زیر سقف آسمان خم شده) متعلق به اولیکومی غول خدای آسیای است و حتی در معنی لفظی مرد بلندقامت فرزند مرد درخشان متعلق به گائوماته زرتشت (سپیتاک، بودای بامیان) نبوده است؛ گر چه همانطوری که ذکرشد نام پدرزرتشت (سپیتاک) یعنی سپیتمه را می توان سفید رخسار و نورانی معنی نمود. درباب مورد غضب ایزدی قرارگرفتن قبیلهً مغان (عاد) باید بگوییم، چنان که هرودوت خاطرنشان میکند در روز قتل گئومات (پاتی زیت) قتل عام بزرگی از مغان به راه افتاد. این واقعه در تورات به صورت اسطورهً قتل هامان (نیک اندیش، یا پسرهوم، گائوماته زرتشت) به دسیسهً استر(ستاره) و مردوخای (شاهکُش) وجشن دشمن کشی یهود یعنی پوریم (به معنی لفظی بخت و قرعه) متجّلی شده است: هرودوت نیز ازقرعه کشی داریوش وشش تن همدستان وی سرپادشاهی ایران سخن می راند که بعد ازقتل گئوماتای مغ و مغ کشان صورت گرفته است.قابل توجه است عنوان خانوادگی هامان یعنی همداتای(مجری قانون) مترادف با از آن گئوتمهً وداها میبا شد. مطالب اساطیر اسلامی نیز در رابطه با هود و قومش عاد بسیار قابل توّجه می باشند چه ضمن آنهایی که در قصص الانبیاء گردآوری شده اند، درباب هود و قومش عاد از اسامی زئورا (زرین، به عنوان نیای قوم بلند قامت عاد) و زینا (ذانا، دانا، به عنوان مادر هود و دخترنوح) یاد گردیده که به وضوح یادآور نامهای زرتشت (دارندهً پیکرزرین) رهبربلندقامت مغان و آمیتی دا به معنی لفظی دارای بینش نیرومند است که مادرسپیتمان زرتشت و دخترآستیاگ (لمک) بوده یعنی همان کسی که در تورات پدرنوح به شمار رفته است. از سوی دیگر از بررسی عمیق تر اسطورهً قرآنی هود معلوم میگردد که آن هودی که عامل مغضوب شدن وکشتارگردیدن قوم عاد میشود نه خود گائوماته زرتشت “سپیتاک” بلکه خود همان داریوش قاتل گائوماته زرتشت بوده که مگافونی یعنی مغ کشی (عادکشی) به راه انداخت؛ طبق منابع یونانی و ایرانی این قاتل ومقتول در لقب ونام سپندات (مخلوق مقدّس) مشترک بوده اند وسپندات پسر ویشتاسپ (حامی زرتشت)، نام داریوش را که به معنی نگهدارندهً خوبی است بعدازقتل گائوماته زرتشت سپیتاک برای جلب رضایت و اعتماد همدستان پارسی خویش برای خود انتخاب نمود. طبق مندرجات قرآن خدای بزرگ (اهورامزدا،انلیل بابلیان) به حمایت از هود (در این جا منظور داریوش، سپندات پسرویشتاسپ) قوم عاد، ملّت هود(منظورمغان تحت فرمان گائوماته مغ| زرتشت سپیتاک پسرسپیتمه|) را منقرض نمود. طبق مندرجات قرآن خداوند بزرگ به حمایت از هود (منظور هوم عابد ) قوم عاد، ملّت هود را منقرض نمود. متقابلاً طبق اوستا ایرانیان عقیده داشتند که که در توفان و کولاک بزرگ نچات هوم (جمشید، سپیتمه، گودرز دستگیرکنندهً افراسیاب) و یاران وی به یاریاهورا مزدا (سرور بزرگ و دانا) صورت گرفته است. از آن جاییکه گفته شده قوم عاد به وسیلهً طوفان شدید نابودشد(یعنی همان اسطورهً پناه گرفتن آریاییان در ور جمکرد جمشید در توفان و کولاک بزرگ)، پس در اینجا اهورامزدا درمقام قرینه های بابلی و ودایی خویش یعنی انلیل و وارونا ظاهرگشته است که ایزد آسمان معرفی شده اند و آمده است که دم آنها باد و طوفان است. به نظر می رسد که نام خدای کاسی رعد وبرق و باران یعنی هودها نیز دراینجا درپدید آمدن وشکل گرفتن نام هود نقشی ایفاء کرده است. به هر حال قرآن حقّ مطلب را درمورد زرتشت بلندقامت و پدروی هوم (هود) ادا کرده وتنها تحت همین اسامی صالح دارندهً شتر زرین (که نامش در قرآن همواره با نام هود همراه می باشد) و هود از او و پدر وی بیش از بسیاری از انبیای دیگراسم برده است.

ایّوب وزکریای تورات و لقمان وصالح قرآن(دارندهً شترزرین) نیز همان زرتشت سپیتمان می باشند

نام لقمان حکیم قرآن به معنی فرزانهً درشت اندام به وضوح حاکی ازیکی بودن وی با گائوماته زرتشت( بودای بامیان) می باشد. ضمن این مقاله سند این موضوع ارائه گردیده و اثبات یکسانی زرتشت با زکریا وصالح به مقالهً دیگری موکول میشود. ابتدا این سؤال پیش می آید که آیا در تورات نیز نام و نشانی از زرتشت به میان آمده است یا نه. به نظر من جواب آری است چه ایّوب (به معنی لفظی مورد خصومت قرار گرفته) پسر عوص(واعظ) ابن رغویل (خداوند رغه) به وضوح، همان زرتشت سپیتمان است که این با داستانهایی که مربوط به دوران کودکی و خصوصاً نو جوانی وی می باشد کاملاً جور در می آید چه داستانهای زندگیش سرشار ازخصومتهایی است که بر وی روا شده است. این نام توراتی و قرآنی د ر خود تورات به معنی ” فرد مورد خصومت و امتحان خدا قرار گرفتهمفهوم شده است. بسیار جالب است که در کتاب تاریخی کهن فضایل بلخ نام زرتشت با همین صورت عبری آن یعنی ایّوب بیان شده است. سامی نبودن و بیگانه بودن این نبی توراتی و قرآنی از آن جا مشّخص می گردد که برای وی شجره نامه ای ذکر نمی گردد. چنان که اشاره شد قرآن این نام توراتی زرتشت را نیز می شناسد، ولی در آن وی بیشتر تحت همان عنوان صالح (نیکوکار) و پدرش هود (موبد دانای نیک) معرفی گشته و سورهً یازدهم آن به نام آنها هود خوانده شده است. در تورات نیز که در آن نام هود ذکر نمی شود نامی ازعاد به میان آمده که در رابطه با لمک (آستیاگ، آخرین پادشاه ماد) است؛ امّا در این جا آن نام زن اسطوره ای لمک به شمار رفته است که در واقع اشاره به نام قبیلهً مادی مغان ( قوم عاد) می باشد. قابل تّوجه است که ازاین طوفان خانمان بر انداز و قتل عام در اسطورهً توراتی ایّوب نیز یاد می شود که در این وقایع اسفناک وی خانواده و کسان و ثروت خویش را از دست می دهد.

تورات مطابق اوستا تعداد دختران ایّوب زرتشت را سه تن آورده است، ولی تعداد پسران ایّوب هفت تن و تعداد پسران زرتشت سه تن ذکر شده اند. اساطیر اسلامی مذکور در قصص الانبیاء که ایّوب را مانند گائوماته/ زرتشت حامی فقرا معرفی می نمایند تعداد دختران ایّوب را همان سه تن و تعداد پسران وی را چهارتن ذکر می کنند که به رقم اوستایی و پهلوی فرزندان زرتشت سپیتمان یعنی سه پسر و سه دختر بسیار نزدیک است. درتکمیل اثبات یکی بودن ایّوب وزرتشت گفتنی است که طبق روایات اسلامی وکلیمی وزرتشتی دایهً دوران مباحث موفقیّت آمیزو مصائبشان زنی است که تصّورمیکند زرتشت ایّوب توّسط گرگ دریده شده است. باید خبر یکی بودن ایّوب و زرتشت توّسط یهودیان بومی سمت بلخ به نویسندهً کتاب فضایل بلخ رسیده باشد چه دردورهً مسلمین یهودیان درنواحی بلخ وشهرمیمند(یهودیهً افغانستان) بومی بوده و از عهدباستان در این نواحی به امر تجارت اشتغال داشته اند چون منابع کهن آشوری و یونانی ازاعرابی شرقی صحبت می دارند که بین بلخ و گرگان می زیسته اند. پیداست که منظور از اعراب شرقی در اینجا همچنین خویشاوندان کلیمی ایشان نیزبوده است: گفتنی است که نام تاتها و تاجیکان (دادیکان خبر هرودوت) که آنها را نام اولاد یهود و اعرابی به شمار آورده اند که در میان ایرانیان بزرگ شده اند باید متعّلق به همین یهودیان شرقی باشند. براین اساس نامهای دادیک (عادل)، تات(به عبری یعنی بخشندهً متمّول)،تاجیک، تازی،ذت و سرت را می توان صاحبان عادل کالا و تاجرامین گرفت چه یونانیان باستان این مردم را خیّرنامیده اند. زبان ایرانی اینان بی تردید از دربیکها(پارسیان دروسی،سکاییان برگ هئومه،دروپیکیان، دریها) گرفته شده است. خود دربیکها و دادیکان در هم آمیخته و ملّت تاجیک را تشکیل داده اند و اکنون دری تنها به زبان ایشان اطلاق میشود.

جالب است که تاتهای آذربایجان به دین کلیمی خویش باقی مانده اند، گرچه از لحاظ زبان ایرانی شده اند. نام هندواروپایی کهن چین و آسیای میانی یعنی سریکا باید در اصل متعّلق بدینها بوده باشد چه همانطوریکه اشاره شد تاجیکان ماوراءالنهر را سارت (سرها، صاحبان کالاها) نیزخوانده اند. براین اساس گائوماته زرتشت به هنگام فرمانروایی باختر (بلخ) با این مردم تجارت پیشهً یهودی ایرانی تماس نزدیک داشته است. دلایل قاطعی که جای هیچگونه شّک وشبهه ای در یکی بودن زرتشت و ایّوب باقی نمی گذارند یکی همانا مشترک بودن نام دختران ایشان است چه نام ایشان که به ترتیب فرنی(فزونی)، ثریتی (نهایی) وپوروچیستا(جوان پردانش) بوده در تورات به جمیمه (فزونی)، قصیه (آخری) وقرن هپوک (جوان زیبا) ترجمه شده است. و دیگری مشترک بودن نام زادگاه ایشان است:ایّوب تورات اهل ناحیهً غریبه ای به نام عوص به شمار رفته است. این کلمه در زبان اوستایی به معنی شهر واقع دربلندی است. بنابراین معلوم میشود که مراد از آن همان شهررغهً آذربایجان بوده که بیشترتحت نامهای قسمت میانی آن به برزه و هروم بوده که این هردوبه معنی شهر واقع دربلندی می باشند.

چنان که گفتیم این شهر، خاستگاه و محّل فرمانروایی اوّلیّهً زرتشت بوده است. چنانکه گفته شد ایّوب تورات اهل ناحیه ای به نام عوص به شمار رفته است. این کلمه در زبانهای ایرانی از ریشهً همان کلمهً اوس اوستایی بوده و به معنی مرتفع می باشد. این معنی وقتی بسیار قابل توّجه میگردد که در می یابیم خود نام شهر زرتشت یعنی برزه (رغه) نیز به همین است.هود (هدایت کننده یا ایزد تهدیدگر رعد؛ هوتهای کاسیان) قرآن را می توان در زبانهای سانسکریت و سئورومتی از ریشه هوتر (موبد آئینی) و مترادف با القاب زرتشت یعنی گائوماته و گئوتمه وپاتی زیت به معنی دانای سرود دینی گرفت. بنابراین به طور قطع و یقین می توان گفت که نام هود قرآن از خود همین القاب سپیتاک زرتشت (درخشان و دانای سرود دینی) و نام پدر وی هوم (دانای نیک) حادث شده است. به طوری که گفته شد خود نام زرتشت در مجموع به معنی دارندهً تن زرین و نورانی می باشد و جزء اول نام زرتشت نیز به شکل ایرانی آن درنام زئورای اساطیر اسلامی، به معنی زرین باقی مانده است. به طوریکه بیان کردیم این، نام نیای ا سطوره ای قوم عاد (مغان) به شمارآمده است. چنانکه اشاره شد تورات واقعهً کشته شدن گائوماته زرتشت را در داستان استر و مُردوخای بیان می کند: در اصل این اسطوره هدسا(استر) همان آتوسا دختر معروف کورش می باشد که به عقد گئوماتای مغ یعنی بردیه در آمده بود و مُردوخای (در اصل مردیو کای، “حاکم روستاهای بسیار” یا شاهکش) از سویی همان مردیس (دارای روستاهای فراوان، برادر گئومات)،از سوی دیگر خود بردیه پسر خواندهً کورش و از سوی دیگرخود داریوش است و شخص وزیر شاه یعنی هامان(حافظ سرودهای دینی، به عبری یعنی فراوان زمزمه کننده) نیز خود گائوماته زرتشت است که به قول داریوش معابدی را که وجودشان با آیین مغان سازگاری نداشت ویران میکرد و پادشاه عامل قتل هامان (گائوماته زرتشت) نه خشایارشا بلکه پدر وی داریوش میباشد. دشمنان ادّعایی مورد کشتار یهود هم در اصل همان مغان بوده اند که در آغاز حکومت داریوش، روز قتل گئومات، به تعدادی (شاید نه چندان زیاد) کشتار شدند. به هر حال شایع بوده که پارسیان روز قتل گئومات مغ کشی (به قول یونانیها ماگوفونی) وسیعی راه انداختند و این روز را بعدها به طور مفّصل جشن می گرفته اند. در تورات این مغ کشی را یهود با جشن پوریم خویش مطابقت داده اند. کتسیاس مورّخ یونانی نیز نظیرتورات از شکایت گئومات (سپندات، سپیتاک وپاتی زیت خبر هرودوت ، هامان تورات) از بردیه در حضور شاه (در این جا منظور کمبوجیه) و به قتل رسیدن بردیه سخن گفته است.

در اساطیر دورهً اسلامی زرتشت تحت عناوین عُلوان (بلند قامت) و شّداد (قّوی) نیز آورده شده است که در این اسامی مفهوم لقب زرتشت یعنی تنائوکسار (بزرگ تن) بهتر بر جای مانده است. گفتنی است شّداد فرزند عاد (مغ) به شمار رفته و عُلوان نام سردار وی تصّورگردیده است. نام سرزمین شّداد یعنی ارم که در تورات با نام اسطوره ای ظّله ( یعنی دلخوشی) مشخّص گردیده است باید همان سرزمین لران بختیاری باشد چه نام اوستایی فرذاخشتی (=بختیار ) نیز نیای اسطوره ای مردم همین سرزمین را نشان می دهد. می دانیم که گائوماته زرتشت در جوار سرزمین لُران و کُردان به قتل رسیده است و نامهای اساطیری ارماییل و کُرماییل در شاهنامه نشانگر لُرها (اعقاب کاسیها) و کُردها (اعقاب کوتیها = کورتیها) می باشند. گفتنی است مفهومی مشابه با ارم (سرزمین آرامش و آسایش) در کنار رود کورای قفقاز نیزوجود داشته است چه منابع کهن ارمنی و یونانی نامهای آنجا را گاردمان (بهشت) و کامبیسن (سرزمین کامروایی) آورده اند.

شهر و روستای زادگاهی زرتشت

نگارنده براساس تحقیقات اساسی دکترجمشید جی مودی بر این نتیجه رسیده است که روستای مغانجیق شهرستان مراغه همان روستای زادگاهی زرتشت سپیتمان از نظر موبدان عهد ساسانی می باشد: در سفر اخیر خود به مراغه، برادرزاده ام خبری را ازیکی از اهالی همین روستای مغانجیق شهرستان مراغه (روستای واقع درپیچ رود دارجهً کتب پهلوی) نقل کرد که جای تردیدی در روستای زادگاهی بودن این روستا باقی نمی گذارد: این فرد ساکن روستای مغانجیق که نام روستایشان در پهلوی به معنی جالب توجّه جایگاه مغان است بعد از شنیدن خبر وجود غار زیرزمینی هیدای نیش (کاخ زیرزمینی) که در کتب پهلوی غارگرگان نیز نامیده شده ودرکنار روستای زادگاهی زرتشت قرارداشته ، گفته بود که “این غار باید همان غار باستانی گیرک کُهل روستای مغانجیک ما باشد

 


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, توسط مهرداد تولایی |